۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

اتفاق پرتحول

ذهنم مشغول امتحان و نتایج ان بود در اطاق به صدا در امد سلام دوست!
خوش امدید .
تشکر!
راستی خواهر جان پیام دارم از اقای ازاد در مورد یک سیمنار در راستای کاربرد های ژورنالیزم ایا می توانید اشتراک کنید؟
ارای چرا نه !
چقدر خوب که به این راها قدم بگذاریم , صبح روز دو شنبه حوالی ساعت هشت و پنجاه دقیقه امتحان سخت داشتیم امتحان به خوبی سپری شد ما هر دو سه چرخه گرفته به چوک پایین شدیم امدیم کتابخانه , پولیس دم در بود .
اقا ببخشید , سمینار که در مورد ژورنالیزم برگذار شده است کجاست؟
وقتی کلمه ژورنالیزم را به زبان می اوردم کمی جدکه می خوردم من ژورناليست نیستم.
پس چرا امده ام ؟
دست چپ در اورودی در دیگری بود که ما را به سالن مطالعه می رساند , باز دست چپ این در یک در دیگر وجود داشت از کسی سوال نمودم اشاره به این در نمود رفتم داخل , درس وقتر شروع شده بود همه افراد که در ان برنامه امده بودند ژوناليست بودند فقط من و دوستم از بخش خواهران بودیم , کلمه و حرفهای جدید را می شنیدم برایم عجیب بود .
نویسنده: سحر ارزو
چرا در مورد ان قبلا هیچ فکر نکرده بودم چرا از کسی در این مورد نشنیده بودم فقط صدا ها در مورد یاهو , میل , چت , گوگل بلند بود.
آقا شما به این برنامه اشنایی دارید؟
می توانید کمک همرای ما داشته باشید ؟
بلی چرا نه!
کمی وضع روحیم خوب شد.
حد اقل می توانم به روز بعدی هم در این راستا تلاش نمایم و انشا الله یک ویب لاگ نویس خوب شوم.



۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه




در شاخچه کم برگ و با ثمر بالا می رفتم فکر می کردم که به همه شاخچه ها دست یافته و همه انها را می شناسم می توانم بالا روم و شاخچه کوچک در یک فضای کوچک وجود داشت و من با ان عادت کرده بودم فقط از همان شاخچه حفاظت کرده و تلاش در شکوفه نمودن ان می کردم اما نمی دانستم شاخچه های دیگر متحول تر از ان است وقتی خواستم قدم به شاخچه دیگر بگذارم تحولی عجیبی احساس کردم حیران و مبهوت شدم در تلاطم موج های گوناگونی غوطه ور شدم یک شورش بزرگی به دنیایی قلبم و به طبیعت وجودم مشاهده کردم در ان حالت چرا این قدر بیخبر ؟ چرا تلاشم در قسمت دیگر نیست و چرا تلاشم محدود است ؟ چرا درخت پر گهر که شاخه ان شاخچه های بزرگ دارد از قبل احساس نکرده بودم.